جدول جو
جدول جو

معنی گوی شام - جستجوی لغت در جدول جو

گوی شام
دهی است از دهستان اجارود بخش گرمی شهرستان اردبیل، واقع در 42هزارگزی باختر و 27هزارگزی شوسۀ گرمی به بیله سوار، کوهستانی و هوای آن گرمسیر و سکنۀ آن 160 تن است، آب آن از چشمه تأمین میشود، محصول آن غلات و حبوب و شغل اهالی زراعت و گله داری است، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(نُ وِ)
نام شهری است به شام. (ابن بیطار) (یادداشت مؤلف). دهی است به شام. از آن ده است شیخ الاسلام ابوزکریا نواوی. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(سَ شُ دَ)
کنایه از سر به زانو نهادن و به مراقبه رفتن باشد. (از برهان قاطع) (از آنندراج) ، کنایه از دوتا شدن قامت. خمیده شدن. دوتا شدن:
بر در مقصورۀ روحانیم
گوی شده قامت چوگانیم.
نظامی
لغت نامه دهخدا
(یِ)
گوی نقره. گوی که از نقره کنند. گلولۀ نقره گین، کنایه از ماه است. (برهان قاطع) (ناظم الاطباء) (آنندراج) (انجمن آرا)
لغت نامه دهخدا
دهی است از دهستان آجرلو بخش مرکزی شهرستان مراغه، واقع در 79هزارگزی جنوب خاوری مراغه و 45هزارگزی شمال خاوری شوسۀ شاهین دژ به میاندوآب، کوهستانی و هوای آن معتدل و سکنۀ آن 203 تن است، آب آن از رود آجرلو و چشمه تأمین میگردد، محصول آن غلات، حبوب و کرچک و شغل اهالی زراعت و صنایع دستی آنان جاجیم بافی است، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا
که گوی بازد، که با گوی بازی کند، شخصی که چوگان و گوی بازی کند، (از برهان قاطع)، بازیگری را گویند که چند عدد گوی الوان در دست گرفته یک یک را بر هوا اندازد و بگیرد، (برهان قاطع) (آنندراج) (ناظم الاطباء)،
نام روز نوزدهم از ماههای فلکی، (برهان قاطع) (فرهنگ نظام)
لغت نامه دهخدا
مرکّب از: بی + شام، بی غذای شب: سر بی شام زمین گذاردن، شب هنگام گرسنه خفتن، رجوع به شام (ترکیب بی شام خفتن) شود
لغت نامه دهخدا
سربرزانو نهادن و پشت خم دادن و مراقبه که کنایه از سر به زانو نهادن و بمراقبه رفتن باشد، خمیده شدن، دو تا شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گوی باز
تصویر گوی باز
شخصی که چوگان و گوی بازی کند
فرهنگ لغت هوشیار